۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

محمّد جان! اگر امروز خودت بودی به این اسلام، تسلیم میشدی؟

خواستم مطلبی برا این حال وهوابنویسم که به سایت یکی از دوستان رفتم ومطلب زیبا ودر عین حال مستند دیدم که یه جورایی حرف دل منه برا همین تو وبلاگم میذارمش.

محمد جان! در این سحر! در این هوای گرگ و میش که مرا به یاد گرگ های درنده ای می اندازد که میش ها را به قصد جراحت حمله ورند اما فراموش کرده اند که دوران تاریکی را نیز پایانی است، برایت قلم می فرسایم. در این هنگامه ی سحر! نیّت کرده ام تو را مثل هیچ وقت بخوانم و از سر بی ریایی صدایت کنم و دوستانه بگویم محمد جان لبخند هایت را دوست دارم!

محمد با صفایم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که جاهلان تو را در گوشه ای از صحرا میافتند و از تو میخواستند برایشان قصه بخوانی. تو نیز با تبسم های زیبایت در حالیکه سر آنان را بر روی زانو داشتی، وحی هایت را برایشان می خواندی. و زمانی که سعی در سامان پیروانت داشتی، شبانه همان سر به زانویت نهاده ها، قصد قتلت کردند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم به جنگ طلبی و خون خواری می شوی.

محمد عزیزتر از جانم! دوستت دارم؛ آن هنگام که تمام عمر به امین ملقّب بودی اما وقتی امانت خدایت را بازگو کردی، دشمن هایت در بیابان تبعیدت کردند و زخم های التیام ناپذیر بر روح خسته ات زدند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را اتهامی چون راهزنی می زنند.

ای همچو گلها همیشه معطر و خوشبو! دوستت دارم؛ آن هنگامی که در سجده بندگی غرق بودی و با خدایت خاشعانه از عشق می گفتی و فردی رَحِم شتر تازه هلاک شده اش را با جنین شتری که هنوز در آن رحم وجود داشت، بر سر و تن همیشه پاکیزه ات کوبید و تو بی آنکه تکانی بخوری، سجده ات را تمام کردی و سپس با چشمانی مغموم نشستی و اندکی بعد گفتی “خدایا این قوم جاهلند، آنها را ببخش!”. بی آنکه لحظه ای بغرّی و غم جهل شان را در سینه نگه داشتی و لبی بر لعن تر نکردی. و بیشتردوستت دارم وقتی که امروز، تو را فردی مالیخویایی تصور میکنند که فقط به فکر عقده گشایی های فقرهایش بود و از بی خردی رنج می برد.

محمد خوش اخلاق! دوستت دارم؛ آن هنگام که از ناراحتی و خشم به جوش می آمدی اما چشمانت را لحظه ای می بستی و با یاری از همان یگانه ای که تو را متحول کرد، قلب خود را بار دیگر وسعت می بخشیدی و در حالیکه از درون آکنده از خشم بودی، سر به فروتنی پایین نگه میداشتی تا بر اثر خشمت از مسیر حق اندکی نلغزی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، مکتبت را به خشونت محکوم می کنند.

محمد خنده رو و صبورم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که جاهلانی پیرامونت را گرفته و با حرفهای بیهوده تو را مشغول میکردند، اما تو باز هم لبخند می زدی و باز هم صبوری میکردی. تو را دوست دارم آن هنگام که بی هیچ چشم داشتی خاطر را رنجور از سنتهای بی حاصل و مرگبار جاهلان می کردی و تمام کوششت را در اصلاح و هدایت می کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را متهم می کنند که پایه گذار سنتهای خرافه هستی و پیروانت نیز با رفتارهای منحرفشان، این دعاوی را تقویت می کنند.

محمد معقولم! دوستت دارم؛ آن هنگام که مردمت از تو معجزه ای طلب میکردند، غافل از آنکه هر روز به بزرگترین معجزه تاریخ گوش میدادند و تو بر ایشان روزانه آنرا می خواندی و اما در پاسخ طلبشان باز هم تبسم می کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را نه به پیامبری که به ساحر بودن می شناسند.

محمد با گذشتم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که برای ایجاد نزدیکی اقوام و سامان بیوه های شهیدان و در جنگ کشته شدگان، تن را به سختی زن داری می دادی و جاهلان به ابتر بودن، استهزایت می کردند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم به زن بارگی و بوالهوسی می شوی.

محمد مهربانم! دوستت دارم؛ آن هنگام که دست های دخترت را می بوسیدی و با چشمان روشنت، برق شادی را به جاهلانی نشان می دادی که دختران را در زیر خرمن ها خاک می کردند تا از بیم بی آبرویی دختر دار شدن! برهند. و بیشتر دوستت دارم وقتی امروز، آیینت را محکوم به تبعیض جنسیتی می کنند.

محمد راستگویم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که یارانت و امتت همگی بر می آشفتند که محمد چه شده است که روزهاست که خدا تو را نخوانده و وحی بر تو نازل نگشته؟ و خودت از همه بیمناک تر و دل آشوب تر، با چشمان نگرانت اما باز هم روشنت، پاسخی نداشتی و جز صبر بر تقدیر خدا و رفتار بندگانش، هیچ نمی کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم می شوی که تمامی وحی ها توّهماتی از ذهن خودت است.

محمد! ای بنده صالح خدا! دوستت دارم؛ آن هنگام که الله را، یگانه خالق هستی، به جاهلان معرفی کردی، کوشا بودند تا تو را با زر و درهمی ساکت کنند و تو ماه و خورشید را نیز بهایی اندک در برابر رسالت ربّ خویش می دانستی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، رسالتت را رنگهای قدرت طلبی و مال خواهی می زنند.

محمد با ادبم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که تمامی اطرافیان، با حضور دهقان گندمگون چهره در مسجد، به خنده و مسخره کردن آن عبد خدا مشغول شدند اما تو با محبتِ تمام، دست پینه بسته ی او را بوسیدی و به اصحاب مرام حقیقی ات را نمایاندی. و تو را بیشتر دوست دارم وقتی که امروز، کاریکاتورهایی را می بینم که تو را به سخره می گیرند.

محمد ژرف اندیشم! دوستت دارم؛ آن هنگام که برای سفارش به منع یک خرما به یک کودک!، عامل قبل از آمر می شدی و کسی در آن ایّام ژرفای نگاهت را درنیافت. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که خویش را رهرو آیینت می پندارند، بدون هیچ ملاحظه ای با شلّاق حد میزنند و خود در خفا آن کار دیگر می کنند.

محمد! ای آزاده ام! دوستت دارم؛ آن هنگامی که ساعتها با یاران و حتی سبک مغزان مشورت می کردی و علی رغم اشتباه همگان تن به نظر جمع می دادی و همیشه به خاطر آزاد اندیشی ات، مردم زمانت را به نداشتن علم و کفایت راهبری ات به شک می انداختی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، کسانی خود را در جایگاه تو می دانند و قلدرانه سعی بر کرسی نشاندن حرفشان دارند.

محمد خردورز و عقل گرایم! دوستت دارم؛ آن هنگام که مردم پس از مرگ پسرت با دیدن کسوف، در پی رسانیدن تو به مقام خدایی بودند اما تو با خطبه ای کوبنده ذوق ناشی از جهل آنان را محکوم کردی و در دم کشتی. وچه بسا آنان از تو آزرده و نومید گشتند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، پیروانت در ماه عکس فردی را می بینند و مطیع بی تفکر برخی می شوند.

محمد بی ریایم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که هر کسی را می دیدی، حتی کودکی را، سریعا سلام می دادی. بسیاری تو را خرده می گرفتند که چه پیامبری هستی که اینقدر خود را کوچک می کنی و چون بندگان رفتار. در پاسخشان می گفتی مگر از من بنده ترنیز هست؟ آن هنگام که در مسجد می نشستی تا تک تک مردمت بیایند و با تو از دل خسته شان بگویند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که احساس می کنند وارث جایگاه تو هستند، از اینکه دستشان را ببوسند و از قدم شان تبرک بجویند، لذت می برند. بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که خویش را طالب حکومت تو می دانند، بندگان پروردگارت را گهگاه دست به سینه به بارگاه خود راه می دهند تا آنان را مدح و ثنا کنند.

تو را، لبخندهایت، شب زنده داری هایت، تضرع های عاشقانه ات، الله اکبر گفتن های سحرگاه های خاشعانه ات و دعوت عقل گرایانه ات و از همه زیباتر چشمان روشنت را دوست دارم.

محمد عزیزم! دعایم کن تا رهرو رهی باشم که راهبرش تویی!

دعایم کن…

منبع: وبلاگ پدرام بارانی آدرس http://pedrambarani.wordpress.com

۳۳ نظر:

بارون خانوم گفت...

چشمانم رو تر کرد این متن زیبا برای مظلومیت پایان ناپذیر محمد مهربانی
ممنون که اینجا گذاشتید.

Elham گفت...

"مهدی" عزیزم ، میراث دار پدر بزرگوارت "محمد" ! می دانم که میان بی دینان و مدعیان دینداری تنها مانده ای و مضطر واقعی براستی که تو هستی .
همان مهربانی که به ادعای پدرش (امام رضا (ع) ) از مادر مهربانتر است ، آنوقت تو را با شمشیر برنده ات می شناسند . آنان که آیین تو را بر پرچم هایشان نقش کرده اند مدام از تو می خوانند اما در اعمالشان هیچ اثری از آیین تو نیست و چه بسیارند ساده انگارانی که فریب این نقش را می خورند ، بواسطه اش عاشق می شوند یا کین می ورزند .
مهدی عزیزم نه ، نمی گویم تو را شناختم ، نشناختم ، ذره ای از محبت دریایی تو را درک نکردم ، کمکم کن تا تو را دریابم ، دوستت دارم ، همانقدر که پدرت محمد را دوست دارم . می دانم که امکان ندارد ، صدایم را بشنوی و بی پاسخم بگذاری هرچند گوش های من از شنیدن پاسخ عاجز باشد .

.......

بابت این متن و بابت این تلنگر سپاسگزاری می کنم .

یکی از "عمران،آبادانی" گفت...

چقدر این عنوان پست قشنگ بود!لذت بردم

غزل گفت...

مسلما اگه محمدم الان بود از این دینی که برامون ساختن شرمنده میشد.

بارانی گفت...

سلام آگاهی عزیز
اون ور تنور نظرات و مباحثه داغ شده!
شما با نیز با درج نظراتتون ما رو کمک کنید!

اذان ناوقت گفت...

سلام ؛ در کشور ما هیچکس از تیغ برهنه انتقاد درامان نیست وهیچ حاشیه امنی برای کسی متصور نیست .دوست گرامی ام وبلاگ وزین وزیبایت را دیدم اگر خواستید به وبلاگ من هم سر بزن همفکرت هستم امابه پای شما نمی رسم من شما رالینک می کنم اگر خواستید شماهم را لینک کنید

وحيد حلاج گفت...

فكر نمي كنم كه كه اگر محمد امين (ص) زنده بود به اين ديني كه اكنون اسلام خوانده مي شود ايمان مي آورد. دين اسلام در 1400 سال پيش مطابق با فرهنگ آن قوم و آن عصر بود و دين 1400 سال بعد بايد مطابق با فرهنگ و معرفت اين عصر باشد

دان کی شوت گفت...

سلام
ممنون که قابل دونستید
پست زیبایی بود
امید وارم حضرت محمد برای امروز ما دعا کند شاید از این وضعیت داغون خارج بشیم

بابك گفت...

من همانند خيلي ايراني ديگه فقط شناسنامه اي مسلمانم و به خيلي از احكام اسلام اعتراض دارم.

ناشناس گفت...

سلام
خوب چه مي شود كرد. وقتي همه چيز اجباري مي شود اين مي شود كه هست. حالا ما هر چقدر بخواهيم و نخواهيم دچار محدوديت هستيم. چه مكاني و زماني
اينكه ما ناخواسته در چنگال ستبرشان قرار گرفته ايم هيچ شكي نيست اما آيا با تمام دانسته هايمان آمده ايم. خوب مي بيني كه هر كس براي خودش دلايلي دارد دال برناتواني يا بهانه هاي ديگر
تا اينگونه است كه بايد تنها خودخوري كنيم

ژاندارک گفت...

سلام
چقدر زیبا بود...
محمد عزیزم من تو را با چشامان باز شناختم برای این شناخت دوستت دارم
خوشحالم که نیستی تا ببینی با دینی که اورده بودی چه کردند ؟!!
کمکمون کن...
به امید اگاهی و ازادی ایران
موفق باشی هموطن

Unknown گفت...

سلام دوست عزیز
اقای قادری از دوستانی وبلاگی من بودند...نمیدانم شاید فردا هم من توی جایگاه ایشون قرار گرفتم و ...
در هر صورت از ابراز لطفت ممنونم...

به امید آزادی سبز...

ارمان گفت...

با سلام!

متنی بسیار زیبا بود درجواب به دین فروشان ودین ستیزان!
متاسفانه در جنبش سبز ملت ایران افرادی را می بینیم که بدون علت به دین اسلام خرده می گیرند و اعمال تبهکارانه پیروان ولایت فقیه را به اسلام نسبت می دهند. علت ان این است که اقای خمینی با اشتباه بزرگی که انجام داد و ان خلط دین و سیاست بودسبب شد عده ای ازمردم مجددا اشتباه کنند و ایین پیامبر اکرم را مقصر بدانند. سو استفاده از دیانت درهرعصری وجود داشته در مسیحیت و اعمال سیاه کشیشان کلیسا در قرون وسطی نمونه واضحی از سواستفاده از دین خداست. من توصیه می کنم منتقدین به دین اسلام قران را کامل بخوانند و شرایط جامعه جاهلی قبل از اسلام را درنظر داشته باشند احتمالا بینش انها تغییر خواهد کرد!

ارمان گفت...

علت اینکه من دیر به دیر مطلب می نویسم این است که دوست دارم افراد بیشتری نوشته های مرا بخوانندو اگاهی یابند. مثلا اخرین نوشته من راجع به دوره ای است که بسیاری از وبلاگ نویسان ان دوره را درک نکرده و حقایق ان دوران را نمی دانند. از شما خواستارم که به دیگران توصیه نموده با مراجعه به وبلاگ بنده این نوشته را بخوانند و تبلیغات رژیم را خنثی سازند. باتشکر

ارینا گفت...

سلام خسته نباشی
ببخشید یه ذره دیر شد خیلی پستات قشنگ بود هم روزه و هم این پست جدیده
ایول
فعلا

مسعود گفت...

هم میهن عزیزم آگاهی

امیدوارم در آینده بتونم درباره شخص علی شریعتی یک پست یا حتی چند پست بنویسم و ریز بشم روی سخنرانی هاش که بعدا به صورت مکتوب در اومد و چند کتابی که نوشته.
نکته بعدی هم اینه که من ملی مذهبی هیچگاه نفهمیدم و نمی فهمم یعنی چی؟ اگر کسی یک منافع ملی سرزمینش اعتقاد داره و فکر میکنه در راهشون گام برمیداره (درست یا اشتباه گامهاش فعلا مهم نیست) ارتباطی به مذهبی بودن یا مذهبی نبودن یا اعتقاد به هر دین و آیینی ارتباطی نداره. اگر منظور یک تفکر سیاسی و یک حکومت دینی (به هر صورت دیگری باشه) که از اساس با دنیای امروز منافات داره. یا ملی داریم که خواستار یک حکومت ملی هستش در هر قالبی یا مذهبی که خواهان یک حکومت مذهبی هستش.

دوست من همه با خمینی بودند و هر گروه و دسته ای در جایی شدند مخالف که حکومت خودشون رو کنار گذاشت و این رویه متاسفانه تا همین امروز هم ادامه داره. بازرگان و بنی صدر و یزدی و... جایی مخالف شدند که خمینی جلوشون ایستاد. چپ و راست و ملی و دینی همه با خمینی بودند بلا استثنا و ازش حمایت کردند بلا استثنا و از جنایاتش حمایت کردند بلا استثنا. اصلاح طلبان امروزی که اصلا تو همه جنایات و دزدی ها بودند تا جایی که خودشون رو گذاشتن کنار.
دوست نازنینم اینکه بگیم شریعتی به ایرانیها اندیشه آموخت حرف سنگینیه. اندیشه همیشه بوده در ایران. ما فردوسی و حافظ و خیام داشتیم. ما آخوندزاه ها و کرمانی ها و کسروی ها و هدایت ها داشتیم نازنینم. شریعتی از دیدگاه شخصی من اندیشه اون نسل رو فاسد کرد دوست من. میوه افکار شریعتی و امثال او شد این انقلاب و اوج و افراطش هم رسید به سازمان مجاهدین خلق.
هم میهن خوبم من هیچگاه اینگونه فکر نمی کنم که هرکی بر علیه دین صحبت کرده همه حرفهاش درسته. لنین و استالین هم خیلی بر علیه دین حرف زدن ولی حرفهاشون درست نبوده از دید من.
یک سر تمام مشکلات از اسلام بوده و هست در ایران اما از 14 قرن پیش چون پیش از اون که اسلام حمله نکرده بود به ایران و اصولا وجود نداشت. در اواخر دوره ساسانی هم ما یک بدبختی مشابه امروز و در واقع از صفویه به بعد داشتیم و آن حضور دین در عرصه اجتماع و سیاست و حکومت و تصمیم گیری های حکومتی و حضور دینکاران و دین فروشان بود. حالا امروز آخوندهای شیعه هستن و مذهب شیعه است و اون روز موبدان زرتشتی و دین زرتشت بودن. هر دو سبب بدبختی هستش.

پیروز باشی. پاینده ایران

سحر گفت...

محمد جان ...تا به حال نشده اینگونه خطابت کنم ولی این بار این جسارت را به خود میبینم ...
محمــدم ...امروز که اندیشه های پر جهان روی گسل تعصب وجهل نشسته اند ...دنیا منتظر بعثتی دوباره است تا عطر آمدنش تمام باغهای جهان را بیدارکند...
محمد زیبایم ...آن هنگام که توتکیه بر دیوار مسجد الحرام میدادی تا تک تک مردمت بیایند وبا تو از دل خسته شان بگویند...امروز دل خسته ما با که بگوید ؟ بگو خدا مسافرمان را که همنام توست به ما بازگرداند تا سر بردامن مهرش بگذاریم واین عقده های خشکیده به دیوار گلو را برروی گونهایمان جاری کنیم ...
محمدم ...ما را ببخش... ما این دلتنگی های آزار دهنده را به تو نگــوییم به کــه بگوییم ؟
متن فوق العده ای بود...

پرستوی مهاجر گفت...

سلام دوست خوبم.
واقعا زیبا بود.

خاشاک گفت...

دست عزیز
محمدی که در این یادداشت معرفی کردی،محمد مکه و در 13 سال اول نبوت وی است.لطفا به محمد مدینه و پس از در اختیار گرفتن قدرت هم بپردازیم.این محمد مکه است وقتی گفت در دین اجباری نیست اما چهره دیگر وی در مدینه و بکشید کسانی که ایمان نیاورده اند است.
این پست شما را به پست فقر امروزی مرتبط کرده و فقر امروزی را فقط و فقط فقر تئوریک می دانم.نظریه پرداز و تنوریسین و نویسنده و دانشمند کتاب نخوانده ایم.درد و فقر همین است و بس.

پوريا گفت...

واقعا مطالب خوب و قابل تاملي دارين توي وبتون تبريك مي گم
سبز باشيد و پايدار

محمد گفت...

کافی بود یک بار " افلایتفکرون " - پس آیا نمی اندیشید - میکرد رمی اش می کردند آن هم به گناه "رد " دین

خط خطی نویس گفت...

این اسلام با ورژن جدید است
روزی شیخ در اینترنت به صفحات فیلتر شده می نگریست و می فرمود : در اینجا چیزی می بینم که شما نمی بینید.
گفتند چه چیز می بینی یا شیخ؟
فرمود : آزادی مطلق !
و مریدان گریستند.
درود من باز فیلتر شدم لینکمو اصلاح نمایید
ضمنا نامه آخر نوری زاد به خامنه ای و جنجال برای طرد علی کریمی به علت ؟؟؟؟را به دقت بخوانید
با تشکر

علي گفت...

سلام
رفيق..خيلي خوشحالم كه به هرحال وبيكه داري درش به مسائل انساني پرداختي..و بالاخره دنبال يه عقيده اي..
من چن تا از مطالبو تو اين وب خوندم..ولي نظر نداده بودم..
راجع به اين پست فقط ميتونم حرف دكتر رو بگم كه ميگفت واقعيت با حقيقت تناقض داره و اسلام قرار بود مارو به اون ايده الها برسونه و دنيا و اخرت مارو اباد كنه و اين حقيقت اسلام بود درحاليكه واقعيت اينطور نيست..پس براي اينكه چيزيكه هست حقيقت نيست همواره بايد كوشيد تا حق و حقيقت رو كشف كرد و اگر چه نتوان حق را حاكم كرد بايد طرح كرد فهماند و بايست به زمان و جامعه شناسوند...و اين مسئوليت ماست..
در ضمن توي متن نويسنده خيلي جالب انحرافها و كژيهارو از اون منبع اصلي نشون داده..

علي گفت...

سلام
رفيق..خيلي خوشحالم كه به هرحال وبيكه داري درش به مسائل انساني پرداختي..و بالاخره دنبال يه عقيده اي..
من چن تا از مطالبو تو اين وب خوندم..ولي نظر نداده بودم..
راجع به اين پست فقط ميتونم حرف دكتر رو بگم كه ميگفت واقعيت با حقيقت تناقض داره و اسلام قرار بود مارو به اون ايده الها برسونه و دنيا و اخرت مارو اباد كنه و اين حقيقت اسلام بود درحاليكه واقعيت اينطور نيست..پس براي اينكه چيزيكه هست حقيقت نيست همواره بايد كوشيد تا حق و حقيقت رو كشف كرد و اگر چه نتوان حق را حاكم كرد بايد طرح كرد فهماند و بايست به زمان و جامعه شناسوند...و اين مسئوليت ماست..
در ضمن توي متن نويسنده خيلي جالب انحرافها و كژيهارو از اون منبع اصلي نشون داده..

علي گفت...

سلام
رفيق..خيلي خوشحالم كه به هرحال وبيكه داري درش به مسائل انساني پرداختي..و بالاخره دنبال يه عقيده اي..
من چن تا از مطالبو تو اين وب خوندم..ولي نظر نداده بودم..
راجع به اين پست فقط ميتونم حرف دكتر رو بگم كه ميگفت واقعيت با حقيقت تناقض داره و اسلام قرار بود مارو به اون ايده الها برسونه و دنيا و اخرت مارو اباد كنه و اين حقيقت اسلام بود درحاليكه واقعيت اينطور نيست..پس براي اينكه چيزيكه هست حقيقت نيست همواره بايد كوشيد تا حق و حقيقت رو كشف كرد و اگر چه نتوان حق را حاكم كرد بايد طرح كرد فهماند و بايست به زمان و جامعه شناسوند...و اين مسئوليت ماست..
در ضمن توي متن نويسنده خيلي جالب انحرافها و كژيهارو از اون منبع اصلي نشون داده..

علي گفت...

هي معذرت كه 10 بار برات فرستادم اخه فك كردم مثل ميهن بلاگ اين دچار ارور شده..

دانـتـه گفت...

با نام خداوندی که آفرید...
از اینکه بنده را قابل دانستید و پیوند نمودید ممنونم... به امید حق بنده هم در اولین فرصت در مورد وبلاگ شما اقدام می کنم.
همواره روشنگر و حقیقت جو باشید.

بابك(زنديق پارسي) گفت...

درود دوست گرامي
من هم شما را به ليست پيوند هايم اضافه كردم

میبدسبز گفت...

سلام دوست عزیز من هم شما را لینک کردم
1- دوستی در نظرات وبلاگتون نوشته بود بنی صدر و بازرگان و یزدی با خمینی بودند و وقتی خمینی در مقابلشان ایستاد از او روی گردادندند به نظرم در مورد بنی صدر و بازرگان سخن به جفا گفته باشد.
2- متاسفانه امروز می بینم کسانی رو که جنایات ولی فقیه رو به اسم اسلام و محمد تمام می کنند. افکارشون تقریبا شبیه نوشته های کتاب آیات شیطانیه چند بار خواستم براشون مطلب بنویسم و باهاشون ولی هنوز موفق نشدم شاید در اینده بشه

میبدسبز گفت...

اگر می بینی عده ای به محمد و اسلام بدوبیراه می گویند مقصر اینها هستند که دین و سیاست رو با هم قاطی کردند. یکی از آیت الله ها اوائل انقلاب گفته بود این انقلاب یک شهید داشت و آنهم اسلام بود.
دوست من خرده بر اینها نگیر مقصر مصباح یزدی ها هستند که تجاوز جنسی شکنجه و خشونت و ... را توجیه اسلامی می کنند
مقصر اینها هستند که می گویند علی در جنگ نهروان همه را کشت ما هم مخالفان خود را می کشیم.

Hel. گفت...

از نظر ادبی قشنگ بود.
یه کمی پیازداغ ش زیاد بود.

نجوای دل گفت...

سلام و سپاس دوست آگاه و آگاهی بخشم
مطلب جالب و سازنده ای انتخاب کرده ای
که نیاز این روزها و همه روزهابرای همگان است با سپاس مجدد از نظرات سازنده ات تا دیدار بعد بدرود

بارانی گفت...

درود همگن
با مطلب "با خودت بشکه و قیف رو ببر تا یاد نفت سر سفره ها نیفتم!"
بروزم. منتظر نظر و نقدتان هستم!
بارانی باشید...