۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

اسلام عامل تخدیر یا پیشرفت

هر مکتبی که برجامعه ای وزمانی تاثیر گذار باشد حامیان و منتقدانی دارد و دین اسلام نیز از این قاعده مستثنی نبوده است .دین اسلام هم از زمانی که محمد در جزیره عرب حرکت خود را آغاز کرد حامیان و دشمنانی سرسخت پیدا کرد واین خود دلیلی بر تاثیر گذار بودن این حرکت بر جامعه بود و سر آغاز حرکتی عظیم که دنیا را تا به امروز تحت تاثیر قرار داده است .
هدف از این نوشته بحث بر سر این قضیه ونظریه است که آیا عامل بدبختی وعقب ماندگی ما دین اسلام است یا خیر،چون دین اسلام جامعه ایرانی را تحت تاثیر قرار داده است البته نباید آیینی را که خود ایرانیان وارد آن کردند فراموش کرد برای بررسی این موضوع ابتدا باید این مسئله مشخص شود که آیا ایرانیان به زور یا از سر علاقه به دین اسلام گرویدند.
زمانی که اسلام در عربستان ظهر کرد ظلم ونابرابری در ایران آن روز به اوج خود رسیده بود فاصله طبقاطی که حال رنگ مذهبی به خود گرفته بود و طبقات را دور از هم قرار میداد وهیچ طبقه ای اجازه رفتن به طبقه دیگر را نداشت پادشاهان نالایق و ظالمی که جانشین پادشاهان لایق شده بودند و میراث دار امپراطوری عظیمی بودند و روحانیونی که از دربار تغذیه میشدند و دین را به خدمت دربار در آورده بودند ،جنگهای طولانی وطاقت فرسایی که مردم را روز به روز ضعیف تر واز حکومت دور تر میکرد وجامعه ایران را به سراشیبی سقوط میکشاند باورهای خرافی که به نام دین جز رسومات شده بودند، آیین زردتشت حال وسیله ای برای فاصله طبقاتی شده بود واینها وموردهای دیگر جامعه را برای روگردانی و پذیرش آیینی مهیا میکرد که همه آنها را برابر میدانست وحاکم ومردم با هم مساوی بودند.
واین اتفاقات مصادف بود با ظهور دینی در آن سوی مرزها که در حال گسترش بود و مسلمانان نه از سر زور که از سر شوق برای برپایی آن دین تلاش وجان فشانی میکردند دینی که پیامبرش با مردم عادی زندگی میکردو با آنها مشورت میکرد و عامل برتری را آنهم در آخرت تقوا میدانست نه نسبیتهای قومی و قبیله ای و ملیتی ،ابوذر عرب در کنار سلمان فارس و عمار آفریقایی زندگی میکردند وهیچ یک از نظر اسلام برتری نداشتند و جامعه ایران نیز آمادگی شنیدن وپذیرفتن این پیام که در آن همه برابرند را داشت و پس از مقاومتهای در گوشه وکنار ایران سلطنت ساسانی که از قبل پایه هایش سست شده بود فرو ریخت چون مردمش دیگر دلبستگی به آن نداشتتند و وقتی ایرانیان میدیدند که همه مسلمانان با هم برابرند و کسی به کسی فخر نمیفروشد وکسی برتری خونی ندارد و حاکم اسلامی باید به همه جواب پس دهد و این بود که ایرانیان امیدشان را در پیام جدید یافتند و شنیده بودند که پیامبردر خانه گلی مانند بقیه زندگی میکرده و شنیده بودند که وقتی خلیفه جامه اش از روز قبل بلندتر بوده شخصی با شمشیر بر او شوریده است وپذیرفتن این پیام ضمینه اش از قبل وجود داشت وقتی که زردتشت مردم را مساوی نمیدانست و حکومت را حق انحصاری خانوادگی میپنداشت و فاصله طبقاتی بصورت آیینی در آمده بود پیام اسلام پیامی دلنشین بود و ایرانیان چیزی را برای از دست دادن نمیدیدند و در این میان عده ای قصد دارند وانمود کنند که ایرانیان به زور شمشیر اسلام را پذیرفتند که اگر چنین می بود میبایست در همان سالهای ابتدایی و پس از شکست اعراب آنرا فراموش میکردند.
این افراد که ادعای وطن پرستی میکنند و عظمتشان که با ورود اسلام از دست رفته میدانند عظمتی که سالیان قبل از اسلام از دست رفته بودواینها خود دانسته یا ندانسته بزرگترین توهین را به ایرانیان میکنند ایرانیانی که اگر با زور شمشیر اسلام را پذیرفته بودند هرگز بعد از سالیان خود طلایه دار اسلام نخستین نمیشدند و میبایست به آیین کهنشان برمیگشتند همین عده اسلام را عامل عقب ماندگی و دور شدن ایران از عظمت گذشته میدانند که اگر تاریخ را بخوانند خواهند فهمید که عظمتشان را اواخر حکومت ساسانیان از دست داده بودند و حمله اعراب تلنگری بیش نبود و علت سقوتشان را باید در خودیش جستجو کنندو ببینند که اسلام تمدنی بزرگ را آفرید ودوران طلایی را در تاریخ بشریت به ثبت رساند همان زمانی که اروپای پیشرفته امروزی در خواب رفته بود تمدن اسلامی شکوفایی عظیمی یافته بود وایرانیان هم پرچمداران آن بودند کم نبودند شخصیتهایی که هنوزم در بزرگی و عالمی از آنان یاد میشود فردوسی پرورش یافته همان زمان است سعدی ،حافظ،مولانا ،خیام وهزاران دانشمند وادیب دیگر پرورش یافته همان زمانند و همه نیک میدانیم که هر مکتبی ودینی که بدست قدرت افتاد عاملی میشود برای توجیه ظلم وستم واسلام نیز از این قاعده مستثنی نبوده است وقتی در سقیفه مسیر اسلام عوض شد و بدست اشرافیت دیروز افتاد توجیهی شد برای از بین بردن فرزند پیامبر و عاملی میشود برای تخدیر توده ها وستم بر آنها اما همان اسلام هم تا زمان صفویان همچنان شکو فایی خود را داشت تا اینکه تفرقه پیدا شد و صفویان حکومتی شیعه بوجود آوردند و عاملی شد برای جدایی مسلمانان ووحدت ازبین رفت و به جای پیشرفت وقت مسلمین صرف این شد که حق با چه کسیست و شک بین دو وسه حکمش چیست و تمدن اسلامی به خوابی عمیق رفت واروپاییها با استفاده از فرهنگ غنیمان تمدنی جدید را بنا کردند وماهم به خوابی عمیق فرو رفتیم ودر بین شیعیان محمدی که باید الگو میشد بتی شد و قرآن خواندنی جسمی متبرک شد و به طاقچه رفت و جامعه اسلامی پاره پاره شداما همه خوب میدانیم که اسلام محمد را بنده ای مثل بقیه میدانست و قرآن را کتابی برای فهم ومحمدی که در لحظه مرگ فرمود خدا لعنت کند قومی را که قبر پیامبرشان را عبادتگاه خویش ساختند و به فاطمه گفت در آخرت من نمیتوانم برای تو کار کنم وحال شفاعتی که مومنین را از هر کوشش در راستی باز میداشت وحال این دین عاملی برای تخدیر شده بود البته هیچ نسبتی با دین اسلام نداشت بلکه برگرفته از آداب کهن ایرانیان بود که هر بار لباسی برتنش میکردند و ایبار خلیفه جای پادشاه را گرفته بود و نمیبایست از او انتقاد کرد چون او جانشین خداست ودوباره جامعه ایران به خوابی رفت که در اواخر ساسانیان رفته بود جامعه ای که حکومت را از آن عده ای خواص میدانست که نوری در اسلافشان وجود داشت و آن نور را در امامان می یافت و هیچ حقی را برسرنوشت خویش قائل نبود و پادشاه قاجار خود را سایه خدا میدانست ولی به هر حال تاریخ ایران برخلاف عده ای که آن را 1389 سال میدانند وعده ای دیگر که آن را 1389 سال پیش خاتمه یافته میدانند نیست وبلکه تاریخ ایران از پیدایش این مرز و بوم بوده است (تاریخ ما عمر زمین با خلقت دنیا یکیست )وقبل از اسلام و بعد از اسلام ،جز این تاریخ است وجدا از هم نیست و بجای اینکه بحث کنیم که عامل عقب ماندگیمان چه بوده است خود را از سنتهای غلطی که از روزگاران کهن همراه داشته ایم وهمیشه دوست داشتیم فردی بر ماحکومت کند و خود بر سرنوشتمان چون مسئولیت برایمان ایجاد میکرد ابا کنیم و او را بدون اشتباه بدانیم وعده ای را به خدایی برسانیم و از آنها بت بسازیم وبعد خود آن را بشکنیم واعتدال را سرلوحه خود ندانیم واینهمه را به دین ربط دهیم ودینی جدید بسازیم، بیاییم همدیگر را تحمل کنیم کسی را معصوم ندانیم ودین را توجیهی برای کارهایمان ندانیم وخرافات را از خود وجامعه مان دور کنیم وقرآن را کتاب خواندن کنیم وهر آنچه را مانع پیشرفتمان است از خود دور کنیم چون خدا فرموده دنیا ونعمتهایش مخصوص مومنان است و به یافتن اسرار جهان بپردازیم اسرار علمی که به پیشرفتمان کمک میکند وعلت عقب ماندگیمان را نه در دین که بلکه در سنتهای خرافی خود بیابیم وخود را به علم وتلاش وکوشش مجهز کنیم و به حقایق دین پی ببریم و خود دین را بفهمیم تا دیگر به راهبان دینی نیازنداشته باشیم تا آنها نتوانند دین را وسیله ای برای توجیه ظلم وستم بدانند وخود را بی نیاز از ولی بدانیم وخود سرنوشتمان را آنچنانکه اکثریت میپسندد اختیار کنیم و نگذاریم دین وسیله ای برای قدرت شود که با استفاده از آن بر ما ظلم کند و خود دین را بفهمیم و نیاز به توجیه دیگران نداشته باشیم وهمه ایهمه زمانی بدست می آید که محمد را بشری والگویی وقرآن را کتابی برای عمل کردن و پیشرفتهای دنیا ونعمتهای آن را از آن خود بدانیم