۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

فرصتهای تاریخی که سوخت

فرصت همیشه بدست نمی آید مردمی موفقند که از فرصتهای تاریخی استفاده کننند تاریخ ماهم کم نیست از فرصتهایی که نصیبمان شد اما ما ازآنها استفاده لازم رانبردیم .
در این نوشته قصد دارم به فرصتهایی که در صده اخیر برایمان پیش آمد بپردازم از زمان قاجار که دموکراسی به شکل امروزی در جوامع بشری مطرح شد ما هم با دموکراسی اشنا شدیم هر چند مردمی استبداد زده بودیم و همیشه پادشاهان را نمایندگان خدا میدانستیم وآنها را صاحب وولی خود میدانستیم و بدون قیم نمیتوانستیم بر سرنوشت خودمان حکم کنیم در آن زمان تحصیلکرده های غرب برگشته دمکراسی را در غرب دیده بودند وحال که به ایران برگشته بودند نمیتوانستند ببیننند که کسانی برای سرنوشتشان تصمیم میگیرند و مردم هم مطیع انان باشند آنان قصد داشتند مردم را با این دمکراسی آشنا کنند اما کسانی که ابراز وجود خود را در نااگاهی مردم میدیدند به این جوانان انگ غرب زده و اجنبی میدادند ولی همین جوانان موفق شدند مشروطه خواهی را راه بیاندازند و مردمی هم با انها همراه شدند و اینچنین مشروطه با دخالت جوانانی آرمانی به همراهی عوامی ناآگاه و ناگفته نماند دخالت خارجی شکل گرفت وامیدی در دل مردم شکل گرفت اما همان کسانی که در دیکتاتوری ابراز وجود میکنند به تفرقه بین روشنفکران وبدنه اجتماع پرداختند و آن را مخالف شرع نامیدند و اتحاد شکل گرفته به تفرقه انجامید ومشروطه شکست خورد و استبدادی شروع شد که بعدها به توپ بستن مجلس لکه ننگی برپیشانیش   شد تا در تاریخمان ننگی باشد که هیچ وقت پاک نمیشود گذشت تا استبداد رضاخانی شکل گرفت استبدادی که قصد داشت تجدد را به مردم تزریق کند نه آنکه به آنان تعلیم دهد خفقانی بی سابق شکل گرفته بود و هر صدایی در این خفقان خاموش میشدوناگفته نماند چیزهای هم نصیبمانشد وخدمتهای هم به ایران کرد بعد از آن پسرش که مردی متزلزل بود طی یک زد وبند خارجی ها به قدرت رسید و این فرصتی دوباره شد تا حرکتی دیگر شکل بگیرد واین بار مردی به نام مصدق برخاسته بود او ابتدا نماینده مجلس شد آن مرد قصدش بریدن دست اجنبی و دخالت دادن مردم در سرنوشتشان بود ابتدا مردم و روحانیت همراه او بودند او تلاشها کرد و سختیها کشید اما همان مردم استبداد زده دوباره تحت تاثیر اجنبی ها و مستبدین داخلی پشتش را خالی کردند وروحانیت او را انگلیسی خواند و مردمی که مانند حزب باد بودند همراه آنها شدند و همان کسانی که در25 مرداد یا مرگ یا مصدق میگفتند در عصر 28 مردادمرگ بر مصدق سردادند و همراه کودتا چیان او را تکفیر کردند و دوباره استبداد را برگرداندند و لکه ننگی دیگر بر پیشانی ملت زدند واو در تنهایی در بین مردمش درگذشت اما پرورش یافتگان مکتبش راهش را ادامه دادند تا دهه  50که فضای باز سیاسی دوباره فرصتی به روشنفکران داد تا اینبار به مردمشان نزدیک شوند فرصتی تاریخی رخ داده بود زمانی که شریعتی صحبت میکرد هزاران نفر در حسینه ارشاد وبیرون آن به سخنانش گوش میدادند و میفهمیدند او چه میگوید برخلاف گذشته که مردم حرف روشنفکران را نمیفهمیدند فرصتی تاریخی رخ داده بود مردان بزرگی ظهور کرده بودند مردانی که در هر زمانی متولد نمیشوندبه قول شریعتی بر سر پیچ تاریخ بودیم  ،نسلی متفکر وآزاد اندیش ظهور کرده بود و این خطری جدی برای اجنبیها و مستبدین داخلی بود همانهایی که در طول تاریخ از نادانی مردم سیراب میشدند و حال میبایست تکفیر را آغاز میکردند واین کار را کردند اما تاثیرش کمتر بود ونیت کردند این انقلاب فرهنگی را شکست دهند پس انقلاب ظاهری را بوجود آوردند انقلابی که هنوز زمانش نرسیده بود چون مردم پخته نشده بودند این کار را با همکاری خارجیها کردند و نسلی را فدای خواسته هایشان کردند وانقلاب پیروز شد و متفکرین یکی یکی از سر راه برداشته میشدند و کسی که خود را رهبر دیده  بود تا قبل از پیروزی از ولایت مردم سخن میگفت حال از ولایت فقیه سخن میگفت واز اینکه مردم نیاز به قیم دارند برای همین همه متفکرین را از سر راه برمیداشت و کسانی مانند بازرگان بزرگ را خائن و مرتد نامید مجاهدینی را که نقشی اساسی در پیروزی داشتند ونسل تحصیل کرده وتاریخی بودند منافق نامید وکاری کرد تا اسلحه بدست گیرند و به ملت خود خیانت کنند و به دامان صدام بیفتند و بهترین فرزندان این ملت را یا آواره کردند یا آنهارا در خیابانها و زندانها کشتند و نسلی سوخت وان فرصت از دست رفت سالهایی خفقانی شکل گرفت تا سال 76 که دوباره ملت اراده کردند که تصمیمی تاریخی بگیرند و نه به حکومت بگوینددر  2 خرداد حماسه آفریدند و قصدشان تعیین سرنوشتشان بدست خودشان بود اما دوباره فاصله ها بوجود امد خاتمی به قدرت مردم ایمان نداشت و پشتشان را خالی کرد و سرشکسته شدند و انحصار گرایان از این فرصت  استفده کردند و با کارهایی مانند قتلهای زنجیره ای و حمله به کوی و کفن پوشیدن مزدورانشان از این فاصله استفاده کردند و مردم هم سرشکسته شدند ودیگر امیدی به اصلاحات  نداشتند وهمین  باعث شد در سال 84 عده ای از همین فرصت استفاده کنند و این خلا را پر کنند و کسی پیروز شد که دم از ملت میزد اما به شعورمان توهین میکرد جوانان مارا فریب خورده مینامید و غرورمان را لگد مال میکرد و این همه بغضی شد تادر 22 خرداد بروز کند اما همان کسانی که قدرتشان در نبود حضور مردم بود به خود لرزیدند و از انقلاب مخملی گفتند و تقلبی بزرگ کردند اما این بار نه سال 32 بود ونه 57 یا 76 چون مردم هم آگاه شده بودند و هم به صحنه آمدند و حرف هیچ کس را فصل الخطاب قبول نکردند چون حق را با خود میدیند و یکسال از آن واقعه گذشت و خوشبختانه هر روز منسجم تر میشود واین بار نباید اشتباه تاریخی دیگری رخ دهد و تا همه آمادگی پیدا نکنند به پیروزی برسد چون پیروزی که آگاهی مردم را به همراه نداشته باشد استبدادی دیگر است و باید این روح استبدادزدگی رادر خود از بین ببریم و نقد را از خویش شروع کنیم و هیچ کس را مقدس نپنداریم و همه را نقد کنیم و خودمان رهبر شویم.

نقد رااز همین نوشته شروع کنیم

۲۵ نظر:

سایه گفت...

درود بر همرزم سبزم.
مرسی که سرزدی ، با افتخار لینک شدی.
با نام غم سبز لینک کن.

آزاده گفت...

سلام
آدرستون رو عوض کردم از مطلبتون هم ممنونم

شب نامه گفت...

واقعا متن زيبا و تاثير گذاري بود ...

اميدوارم بقيه هم ازش استفاده کنن..

بارون خانوم گفت...

قلمت جذابه،اکثر اوقات از خوندن تحلیل و تفسیر خسته میشم و متن رو تا آخر دنبال نمی کنم اما متنهای شما کشش داره و مجبورم میکنه تا آخر بخونمش.
همه این تاریخها رو می دونیم .هزار بار این فرصتها رو در تاریخ مرور کردیم،به نظرم فرصتها مهم نیست.مهم ماییم و تغییری که با همین آگاهی باید در جامعه ایجاد کنیم.با آگاهی فرصتها خودشون ساخته میشوند.

اشکان گفت...

گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
مطلب جالبی بود تبریک میگم
اما اجازه میخوام چندتا نقدو مطرح کنم
در مورد مشروطیت باید عرض کنم متاسفانه مردم ما مشروطه رو از رو شناختو اگاهی انتخاب نکردن بلکه یه جورایی بهشون تحمیل شد واسه همین اولین بیانه که باید باعث افتخار باشه مایه خندست
در مورد دکتر مصدق نباید اشتباهاتش رو نباید فراموش کرد
اما انقلاب
مردمی که مشروطه رو نمیشناسن در مورد جمهوری چی بگم
متاسفانه غیر از مبارزین خط مقدم ازادی مردم دیگه نمیدونستن چی میخوان ولی اومدن انقلاب کردن
در مورد 2 خرداد بر عکس شما فکر نمیکنم که اگاهانه خاتمی رو انتخاب کرده باشن
عملکرد خاتمی هم که بحث جدایی میطلبه اما خیانت به مردم یه کم بی انصافیه!
اما خوشحالیم که روز به روز شناختو اگاهیه مردم بیشتر میشه
خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم

سمن گفت...

سلام.
مطلب جالبی بود...
یاد این جمله افتادم که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه...نقد اشتباهات گذشته بهانیه واسه درگیری های امروز...بها را باید پیدا کرد....

Anonymous گفت...

لینکتون با افتخار اصلاح شد
سبز باشید و استوار - علیرضا - جاده ای به سوی آزادی

تينا گفت...

سلام.مرسي كه اومدي.من با اسمه اگاهي لينكتون كردم.شما هم اگه دوس داشتين با اسمه بدون لبخند نيا تو لينك كنين.بازم بيا.باي

سید حامد سبز گفت...

موطن آدمی را بر هيچ نقشه‌ای نشانی نيست...
موطن آدمی، تنها در قلب کسانی‌است که
دوستش ميدارند...
به خاطر وطن عزیزمان در اوج خفقان کفن می پوشیم اما سکوت نمی کنیم
اسلام سبز

من یه دردم گفت...

من یه ایرانی افغانی ترک آمریکاییم
یه روسم عربم چینییم آفریقاییم
من یه یهودی زرتشتی مسیحی بهاییم
هندو مسلمونمو بی مذهبمو بوداییم
یه ایرانی ام که صفا و سادگی رسممه
یه افغانی ام که تاریخم پر ستمه
من یه کردم که رفیقم کوه و تفنگه
یه فلسطینم که چهل پنجاه سال تو جنگه
یه آفریقایی سیاه مثل عمق جنگل
اونی که رفتار میشه باهاش مثل انگل
یه آلمانی ام که از نازی ها سیلی خورده
یه حزب که واسه جنایتش آبرومو برده
یه آمریکایی که دس تو دس عراقیا
گریه کردیم تو این جنگ و مرگ و غوغا
یه اشک قشنگ از چشم یه تبتی
کی میسوزه تو حسرت آزادی مملکتی
یه ایرانی ام که پرچمم و گم کردم
وسط این همه اسم و رسم سردر گمم
به هر شکل و لباس و زبون تو هر مملکتی ام
به نام عشق و آزادی و انسان حیثییتم
به اینکه همه مثل همیم و فقط این یه اصله
به نام انسانیت که زیباترین رسمه
من یه درد مشترکم فریاد کن منو
دیوار و بشکن و بیرون بزن از این تنو
رها شو رها شو تو وسعت دنیا رها شو
با هر رنگ پوستی و زبونی هم صدا شو
واسه روزی که تمومه زندونا ویرون شن
و چشم مادرا واسه بچه ها گریون نشن
و روح قشنگ هیچ زنی لگدمال نشه
غیرت پر معنی مردها پایمال نشه
و هیچ سری بالا دار نره واسه عقیدش
زنی از ترس خانواده نسوزه تو آتش
روزی که زندگی هیچ کسی تفتیش نشه
ملاک اعتقاد و ایمان تسبیح و ریش نشه
روزی که آزادی تو خیابون همه برابر
زن و مرد کوچیک و بزرگ خواهر و برادر
روزی که همه جا توی صلح و آزادیه
قدم به قدم باغ و درخت و آبادیه
لحظه ای که شاید انسان دوباره معنی بشه
تموم این شعارهای قشنگ عینی بشه
لحظه ای که میرسه شاید ولی من نیستم
من خیلی زود تر از اونچه فک کنی میمیرم
ولی تو بمون و به یاد من پرواز کن
پنجره های ذهنتو رو به دنیا باز کن
به جای من بخون و بخند و نفس بکش
تو هر لحظه اگه شد این سرود و آواز کن
بزار کوه پیش مرامت تعظیم کنه
آسمون بارون رو با اشک تو تنظیم کنه
بزار واسه یه بار شده آدم آدم شه
مثله استعاره ای از شعرای سادم شه
..................
به امید روزی که همه ء ایرانیها با هر مذهب و هر دینی که هستند در ایران عزیزشان با حکومت چند حزبی ( دموکراسی ) به حقوق شهروندی و اجتماعی یکسان بهرهمند باشند و از تحصیل کردن منع نشوند
sansoortakey6.blogfa.com

پسرکوروش وارث داریوش گفت...

سلام لینک شدید

شهین گفت...

تو این مملکت اگر کسی رو تقد کنی میگه داری توهین میکنی... هیچ گوشی نیست که انتقاد رو قبول کنه با حد اقل گوش بده... توی این مملکت همه چیز روش مهر ممنوع خورده

ابوذر اکبری گفت...

پشه ها شب میخوان

پشه ها خون میخوان

خرمگسِ تاریک

روزای خوب میان

روزا تو درختا

شبا هرز می گردن

نسلت منقرض شد

کی رو سیاه کردن

دیگه خون نمونده

که تا صبح بنوشن

یه مـلّت بیدار شد

همگی به گوشن ٢






مگسا دور و برت فتوا میدن

میخوای آسمونو تنها بگیری

پر و بالِ اون عقاب بهت نخوره

آخرش گنده مگس بد می میری

اژدها و گرگ و خرس روسی هم

نمیتونن تا ابد باهات باشن

مگسا فقط خرابِ آشغالان

ولّیِ زباله ای کیا موشن

مگسا سبز و سیاه یا قهوه ای

ببین ایـران پُر گندِ تازیاست

سنجاقک پشه فراموشت نشه

اِسپری مگس کُشه عزمِ مـاهاست ٢






موشای کثیفِ فاضلابی هم

نمی تونن با مـاها کَل بندازن

مُرده خوار و تهِ انواع قاچاق

جانماز آبکش و شاه دزد و کجن

سوسکای قمه به دست و اجنبی

ترس و تزویر و ترور دیگه کمه

با تجاوز و قصاص و این حدود

واسه سرطانِ سقوط نه مرهمه

طنابِ دار خـدا رو حس بکن

اِنقدر آتیش به خانمان نزن

آهِ مادر پدرای صاحب عزا

یه هلاک بد داری کم زِر بزن ٢






جنگلِ سبـز و دلا که روشنه

فصلِ چارُم فصلِ عاشقانه هاست

آبـیِ دریا و آسمون نگات

پُر امیدم و نور خـدا با مـاست

دلِ مـا روشنه از نور خـدا

از همه کینه و پستی ها جدا

بیا با هم یه عهدِ تازه کنیم

از غم و پَلَشتی ها بشیم رها

مهر میـهن مثل مهر مـادره

تکه و نابه و پُر زِ عاطفه

وطـنم عشقم و تار و پودِ من

تو یه دریـا و بدی فقط کفه . . .

aboozar akbari گفت...

پشه ها شب میخوان

پشه ها خون میخوان

خرمگسِ تاریک

روزای خوب میان

روزا تو درختا

شبا هرز می گردن

نسلت منقرض شد

کی رو سیاه کردن

دیگه خون نمونده

که تا صبح بنوشن

یه مـلّت بیدار شد

همگی به گوشن ٢






مگسا دور و برت فتوا میدن

میخوای آسمونو تنها بگیری

پر و بالِ اون عقاب بهت نخوره

آخرش گنده مگس بد می میری

اژدها و گرگ و خرس روسی هم

نمیتونن تا ابد باهات باشن

مگسا فقط خرابِ آشغالان

ولّیِ زباله ای کیا موشن

مگسا سبز و سیاه یا قهوه ای

ببین ایـران پُر گندِ تازیاست

سنجاقک پشه فراموشت نشه

اِسپری مگس کُشه عزمِ مـاهاست ٢






موشای کثیفِ فاضلابی هم

نمی تونن با مـاها کَل بندازن

مُرده خوار و تهِ انواع قاچاق

جانماز آبکش و شاه دزد و کجن

سوسکای قمه به دست و اجنبی

ترس و تزویر و ترور دیگه کمه

با تجاوز و قصاص و این حدود

واسه سرطانِ سقوط نه مرهمه

طنابِ دار خـدا رو حس بکن

اِنقدر آتیش به خانمان نزن

آهِ مادر پدرای صاحب عزا

یه هلاک بد داری کم زِر بزن ٢






جنگلِ سبـز و دلا که روشنه

فصلِ چارُم فصلِ عاشقانه هاست

آبـیِ دریا و آسمون نگات

پُر امیدم و نور خـدا با مـاست

دلِ مـا روشنه از نور خـدا

از همه کینه و پستی ها جدا

بیا با هم یه عهدِ تازه کنیم

از غم و پَلَشتی ها بشیم رها

مهر میـهن مثل مهر مـادره

تکه و نابه و پُر زِ عاطفه

وطـنم عشقم و تار و پودِ من

تو یه دریـا و بدی فقط کفه . . .

گردآفرید گفت...

با درود بر دوست و هم میهن گرامی
نخست تیرگان بر شما و بر همه ایرانیان ایراندوست خجسته و همایون باد
دوم اینکه : ما در این وبلاگ گروهی کار میکنیم که نوشته ای که شما خواندید از همکارمان دختر ایرونی بود و من گردآفرید هستم که پاسخ شمارا میدهم من شما را لینک میکنم با همان نامی که خواسته بودید ودیدم شما هم مارا لینک کرده بودید اما بگویم ما با هم کمی اختلاف داریم از عنوانتان فهمیدم باید بگویم ما هرسه نفر کلا" با دین و مذهب مخالفیم و نوشته اولمان هم در مورد اشکالات علی بن ابیطالب بوده و بخوصوص من با شریعتی هم اشکالاتی دارم ایشان در کتابش گفته بودند که ایرانیان با آغوش باز به پیشواز دین اسلام رفته بودند که کل کتابهای معتبر تاریخی بخصوص بخش دوم کتاب تاریخ بخارا غیر از این نوشته و در بخصوص تاریخ بخارا تمام مقاومتهای ایرانیان که همان زردشتیان زمان ساسانیان باشد را نوشته است با این حال من شمارا لینک کردم امیدوارم بین ما مساله ای پیش نیآید من افکارمان را نوشتم
بدرود - پاینده ایران گرفتارمان - گردآفرید

جوانه سبز گفت...

با افتخار لینک شدید

شيرين گفت...

درود بر شما دوست عزيز و محترم

مطلب مانند هميشه بسيار اموزنده و پرمحتوا بود ممنون از شما

ناله ىمظلـــــوم صدای خداســـــت
پیش خدا توپ شهان بی صداســـــــت
سطوت صد لشکر شمشیـــــرزن
کم بود از ناله ی یک شیـــــــرزن

پاينده و كامروا باشيد

شيرين گفت...

درود بر شما دوست عزيز و محترم

مطلب مانند هميشه بسيار اموزنده و پرمحتوا بود ممنون از شما

ناله ىمظلـــــوم صدای خداســـــت
پیش خدا توپ شهان بی صداســـــــت
سطوت صد لشکر شمشیـــــرزن
کم بود از ناله ی یک شیـــــــرزن

پاينده و كامروا باشيد

سمن گفت...

سلام.
آپم.اگه نظر بدی ممنون میشم....یه جورائی گیر افتادم!!!![نیشخند]

freedom گفت...

دوست عزیز همانطور که خواسته بودی شما را لینک کردم، اما میبینم شما این کار را نکردید. همانطور که خواسته بودید قرار بر تبادل لینک بود، لطفا به وعده ی خود عمل کنید در غیر این صورت طی 24 ساعت آینده لینک شما را از وبلاگم حذف خواهم کرد.

عاطفه سادات گفت...

سلام دوست عزیز. ممنون از لطفت !

شما با افتخار لینک شدید !

من همه جا به اسم روبان سبز لینکم !

چند تا از مطلباتونو خوندم !
بقیه شم باید بخونم !
خیلی خوب بود ! و آگاهانه :)

اطیلا گفت...

بدبخت ملتی که قبل از آگاهی به پیروزی رسیده باشد.
«شریعتی»

رازک گفت...

سلام دوست عزیز
شما رو لینک کردم
در صورت تمایل ما رو با نام ندای آزادی لینک کنید
موفق و پیروز باشید

اطیلا گفت...

آگاهی عزیز
همان طور که لابد دیده اید در وبلاگ من هیچ اثری از لینک ، حتی به صورت آرشیو موضوعی و زمانی و..هم نیست واین بیشتر به خاطر مرضی است که دارم و ظاهرن اطبا هم آنرا غیر قابل درمان تشخیص داده اند[نیشخند]
در مغزم لینکتان کرده ام و بهتان سر خواهم زد
شما هم در مورد لینک وبلاگم مختارید

تو مرا لینک کنی یا نکنی
من به یادت هستم

طلوع سبز 88 - محسن گفت...

سلام خسته نباشي رفيق