۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

آگاهی

آگاهی، کلمه ای که تداعی کننده همه تاریکیها ،جهل ها،ظلم هاوستم ها در طول تاریخ است همه اینهازمانی نمود پیدا میکنند که آگاهی نباشد
وقتی آگاهی در میان مردمی نباشد گرفتاریها زیاد میشود ظلم و ستم به آنها فزونی میگیرد مردم اسیرانی میشوند در دست فرصت طلبانی که،
همواره از جهل مردم استفاده میکنند وآگاهی مردم را مانعی بر سر راه حکومت خود میدانند وهر جا شعله آگاهی روشن شود بر آن می آیند تا آن را
خاموش کنند. از خلقت انسان این ماجرا شروع شد زمانی که خدا تصمیم به خلقت انسان گرفت وفرشتگان مخالفت کردند خدا فرمود کسی را
خلقت میکنم که مرا پرستش کند فرشتگان گفتند ما که تو را بدون هیچ اکراهی پرستش میکنیم ولی خدا موجود دیگری را خلق کرده بود موجودی
که اینبار نه از سر جبر که با اختیار و آگاهی او را پرستش کند برای همین شیطان دشمن انسان شد و آگاهی انسان هم سدی بر سر راه شیطان
وانسان بهشت را بهایی برای آگاهی خود قرار داد چون نمیخواست بدون اینکه بداند چرا نباید از آن میوه ممنوعه بخورد از آن خورد و به زمین آمد
و بهای کارش را پرداخت و این هبوط شروعی دوباره شد و ازهمین انسانها بودند کسانی، که راه بردگی دیگران را در جهل انها می یافتند واز آگاهی آنها
منافع شان به خطر می افتاد وبرای همین بت پرستی نمادی از جهل انسان و بردگی اوشد ودر زمانهای زیادی که دینی برای نجات و آگاهی بخشی به انسان آمده
بود وسیله ای برای تخدیر او شد و خود عامل جهل انسان گردید و مدعیان دین ظالمان دوباره تاریخ گشتند و حال وظیفه همه ما آگاه شدن وآگاه کردن
دیگران است را هی سخت و پر پیچ وخم وسراسر نبرد با تاریکی وجهل ،اما زمانی که همه آگاه شویم دیگر کسی نمیتواند آزادیمان را ازمان بگیرد.

ای مرغک اسیر

اي مرغك اسير

كه درباغي دوردست ميخواني

زمستا ن است

 صداي مرغ در قفس

تندبادهاي سردوزوزه كش رانميبيني كه ازدل يخچالهاي مهيب وبزرگ كوهستانها برميخيزندوهمچون لشكروحشيان بيرحم وخونخواربرسرزمين ماميتازندودرختهاوشاخه هاي جوان ونونهالان لطيف ونازك وگلبوته هاي راكه غنچه هاي صدهااميدبرسرشاخه هاشان بيتاب شكفتنددرزيرتازيانه هاي وحشي وكينه توزشان ميگيرند وميزنندوغارت ميكنند وميشكنند و ميگريزند

اي مرغك اسير

كه در باغي دوردست ميخواني

زمستان است

اين باغستان بزرگ رانميبيني كه درزير شلاقهاي بيرحم اين جلاد ازوحشت سكوت كرده است نمي بيني كه غارتگران وحشي چگونه بر اين باغها تاخته اند فرشهاي مخملين سبزه هارا برچيده اند وجامه هارا از تن درختان پير وجوان وكودكان وشيرخوارگان باغ نيز به غارت برده اند.

مگر نميبيني ؟مگرنميبيني كه ديگر نه نسيمي است ونه بوته،نه پونه اي نه گلي نه زمزمه شاد جويباري،

مگر نميبيني كه در اين باغستان بزرگ ،كه ميگويند پيش از اين گسترده هزاران خرمي بوده است وشاهد صدها شكفتن وجوانه زدن وروئيدن، اكنون جز ديواروديواروديوار چيزي نيست افق تاافق همه ديوارهاي زشت گلي وسياه است.

اي مرغك اسير

كه در باغي دوردست ميخواني

زمستان است

آواي محزون ترا كه در قفسي ميخواني ،ازميان هياهوي گوش خراش زاغان زشت و شاد كه آسمان را سياه كرده اند مي شنوم ، تو نيز نغمه هاي غمگين مرا كه از دور دست مي آيد ميشنوي و ميداني كه در اين باغستان افسرده كه در زير سم ستوران لشكر زمستاني پايمال گشته وبر ويرانه هاي يخ بسته و خاموشش كافور مرگ ريخته اند و اندام بي روح هزاران غنچه ناكام را در كفن سپيد پوشانيده اند همچون تو مرغي هست كه در باغي دور دست ميخواني زمستان است .

اي مرغك اسير

كه در باغي دور دست ميخواني

زمستان است

مگر نميداني كه در پشت هر زمستاني بهاريست اين ديوان زشت كه ديوارها را بالا برده اند تا خورشيد روشنائي را نبينيم غافل از آنند كه اين خورشيد دوباره سر خواهد زد و شكوفه ها دوباره گل خواهند كرد و بوي تعفن از اين سرزمين خواهد رفت پس ديگر تو با اينها همداستان مشو و آواز بها ررا بخوان و اميد رادر اين سرزمين مرده دوباره بگستران تا بدانند كه زمستا ن رفتنيست

اي مرغك اسير

كه در باغي دور دست ميخواني

زمستان است

ديگر مگو زمستان است

آواز بهار راسر د ه

کدامین عظمت واستقلال

یادم می آید از روزی که متولد شدم ودانستم که میتوانم بشنوم از عظمت ایران برایم گفتند عده ای از عظمت امروز و عده ای از عظمت دیروز، عده ای میگفتند با آمدن مسلمانان به ایران وحمله اعراب عظمتمان از دست رفت و عده ای میگفتند با آمدن اسلام ،تاریخ خود گویای این واقعیت است که در چه زمانی عظمت داشتیم ودر چه زمانی بدون عظمت و این جمله که هر موقع که حکومتی پشتوانه مردمی داشته عظمت داشته و هر موقع آن را از دست داده به نابودی رسیده خود گویای همه چیز است همه که این جمله تکراری درس تاریخ را میدانیم که در سالهای پایانی سلسله های پادشاهی این حکومتها ضعیف شده و با یک تلنگر از هم پاشیده اند چون پشتوانه مردمی را از دست داده اند حال به امروز میرسیم و حکومت ۳۱ ساله امروزی حکومتی که تا چشم از هم باز کردیم از عظمت واستقلال برایمان گفتند ودر بلندگوها بازگو کردند ولی از همان ابتدا با دخالت دادن امریکا در زندگی روز مره مان واینکه هر چه بدی بر سرمان می آید از امریکاست عملا استقلالمان را از دست دادیم امروز که دیگر مشخص وروشن است چگونه در آغوش روسیه وچین افتاده ایم و منابع مان را غارت میکنند و حاکمان از استقلال و عظمت میگویند وقتی برای رای ممتنع چین وروسیه در شورای امنیت بازارهایمان را به روی کالاهای بنجلشان میگشاییم و قرار دادهای نفتی را به شرکتهای دسته چندم آنها میدهیم و وسایل سرکوب مردممان رااز آنها میخریم صحبت از عظمت واستقلال توهمی بیش نیست وقتی بر اساس یاوه گویی مسئولین و بالاخص آقای ...... باعث میشویم دنیا برعلیه مان متحد شود و با این کار منابع ملی یمان را نابود میکنیم نمونه آن تعلل در بهره برداری از میدانهای پارس جنوبیست که با قطر مشترک است وشیب آن نیز به سمت قطر میباشد و انها سرمایمان را به یغما میبرند و کشور تاجیکستان که زمانی از استانهای ما بوده است از مسافران ایرانی انگشت نگاری میکند و شبه جزیره امارات ادعای مالکیت میکند و اسرائیل ۵۰ساله تهدیدمان میکند و هزاران خفت دیگر که بالاخص در این چند سال اخیر به ماکرده اند ولی ما همچنان از عظمت پوشالی خویش میگوییم آیا نوبت آن نرسیده که با مدیریت عقلانی وعلمی خودمان را عظمت ببخشیم خویش را فریب ندهیم شاید فردا که پشتوانه مردمی از دست رفت بچه هایمان دوباره بایستی همان جمله تکراری رادوباره بخوانند ولی افسوس که در آن زمان چیزی برای بچه هایمان و نسل اینه نمانده است تادیر نشده کاری کنیم

بت ساز نباشیم تا مجبور نباشیم بت شکن باشیم

وقتی تاریخ این مرز وبوم را میخوانم حقایق پند آموزی را برایم نمایان میکند حقایقی که متاسفانه از آنها درس نمیگیریم ومرتب این وقایع اتفاق می افتند وقتی قبل از اسلام شخص پرستی را راه وروش خویش کرده بودیم و انسانهای عادی را در حد خدا بالا میبردیم آنها را مقدس میکردیم به ربوبیت میرساندیم وسپس در صدد شکستن آن بتها برمی آمدیم ودوباره این تراژدی را تکرار میکردیم اين داستان بعد از اسلام ديني كه پيامبرش در آخرين لحظات عمرش فرمود:خدا لعنت كند كساني را كه قبر پيامبرانشان را عبادتگاه خويش ساختندودر اين دين تاكيد شده كه سنگ قبر را نبايد از زمين بلند تر گرفت تاشخص پرستي شكل نگيرد اما مادوباره راه خودمان را ادامه داديم و اما اينبار افراطي تر و با نام اسلام و براي رضاي خدا .

كار تا آنجا پيش رفت كه فرقه اي تشكيل شد و نامش علي الهي ها لقب گرفت كساني كه علي را خدا ميدانستند و در وجهي ميانه رو تر امامان و مريدانشان شفيع خدا شدند و جانشينان خدا بر روي زمين و داستان خدايي خدا به روز قيامت موكول شد و در دنيا مي بايست جانشينانش را پرستيد و از آنها كمك خواست وخدا نيز در قيامت تنها بايد مطابق دستور اينها كه خودشان مناديان خداپرستي بودندعمل ميكرد ياد جمله اي مي افتم كه ميگويد اخلاق انسان بر دين او برتري دارد و اين جمله در مورد مانيز صادق است چون در طول تاريخ عوض نشديم بعضي ها اسلام را مقصر ميدانند ولي اگر نيك سرگذشت اين ملت را بخوانند متوجه خواهند شد كه مقصر خودمانيم كه هميشه بت ساز وسپس بت شكن تاريخ بوده ايم.

اگر مي خواهيم در اين جامعه بت نداشته باشيم بايد خود بت ساز نباشيم وگر نه خود بخود بت درست نميشود زماني ما از خميني بتي ساختيم كه انتقاد از او مطابق بود با كفر به خدا ،خميني كه يك بشر بود مانند خيلي از ما وهمه شده بوديم مريدان او و كار به جايي رسيد كه او رادر ماه مي ديديم واو راخدايي در زمين كرده بوديم وحقايق را نميديديم ،نخواستيم ببينيم چون خيلي جهت شخصيت او روشن و واضح بود لازم بود سخنان او رادر پاريس و تهران با هم مقايسه ميكرديم اما افسوس كه تقدس پوشالي ما را كور كرده بود همين كساني كه امروزمنتقدان او شده اند همان مريدان ديروز اويند و حتي خود بنده تا اوايل نوجواني موقعي كه هاله از نور را دور او ميديدم هاله اي كه ديگران دورش ترسيم كرده بودند و او خود بي تقصير از اين هاله نور.

اما راستي چرا خميني و امثال او در فرانسه بوجود نميايند آيا هيچ از خويش پرسيده ايم، جوابش واضح است در جامعه اي كه مردمش آگاه باشند و هر شخص را از روي شخصيت و اعمال ورفتارش بشناسند واز همه مهمتر اورايك انسان بدانند چنين كساني شكل نميگيرند .

حال بياييم ديگر اين حقيقت تاريخي را تكرار نكنيم و ديگر بت ساز نباشيم كه مجبور نباشيم بت شكني كنيم و اين را سرلوحه خويش كنيم كه هيچ كس در اين سرزمين مقدس نيست و هيچ كس حق ولايت بر مارا ندارد وماتعيين ميكنيم چه كسي خدمتگزارمان باشد.

به اميد روزي سراسر آگاهي وآزادي

براي شناخت خميني (كبير) مراجعه شود به مصاحبه هاي اودر پاريس وسپس ايران ومنابع مستند ديگرمانند كتابهای نشر آثار امام

آیا این جمهوریست

طبق اصل ۵قانون اساسی البته قبل از متمم که در تاریخ ۸/۵/۶۸ بعداز مرگ خمینی و بعد از شروع رهبری آقای خامنه ای تغییر کرد :در زمان غیبت در ایران ولایت امر وامامت امت بر عهده فقیه عادل وبا تقوی آگاه به زمان مدیر ومدبراست که اکثریت مردم اورا به رهبری شناخته وپذیرفته باشندودر صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین شرطی نباشدشورای رهبری مرکب از فقهای واجد الشرایط طبق اصل۱۰۷عهده دار آن میگردند حال اصل ۱۰۷را بررسی میکنیم در این اصل آمده:هرگاه یکی از فقهای واجدالشرایط مذکور در اصل۵ قانون اساسی از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته وپذیرفته شده باشند همان طور که در مورد امام خمینی چنین شده است این رهبر ولایت امر است وگرنه ۳تا۵ مرجع واجد الشرایط رهبری به عنوان اعضای شورای رهبری انتخاب میگردندودر اصل ۱۰۹ شرایط رهبری را قیدکرده اندکه چنین است:۱-صلاحیت علمی وتقوایی لازم برای افتاء ومرجعیت۲ـ بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت وقدرت ومدیریت کافی برای رهبری . اما این اصول وچندین اصول کلیدی قانون اساسی بعد از به قدرت رسیدن خامنه ای برای شکل دادن قدرت مطلقه تغییر کرد که از آن جمله همین اصول بالاو اصلهای: اصلهای۵و۱۰۷و۱۰۹و۱۱۰و... تغییرکردو حال به اصولی که تغییر کردند ودر قانون فعلی میباشند میپردازیم مثلا در اصل ۵این گونه است:در زمان غیبت امامت امت برعهده فقیه عادل وباتقوی و..است ودیگر شورای رهبری وانتخاب مردم برداشته شده است ودر اصل ۱۰۷نیز شرط مرجعیت برداشته شد وولایت فقیه به ولایت مطلقه تغییر پیدا کردو وظایف رهبری نیز به شدت از نظارت به همه کاره بودن تغییر کرد ویک کودتا در قانون اساسی به وقوع پیوست البته ناگفته نماند که خامنه ای در زمان رهبری که هنوز قانون اساسی تغییر نیافته بود شرط مرجعیت را نداشتند.

حال به ارکان نظام می پردازیم کسانی که توسط مردم تعیین میشوند شامل رئیس جمهور و نمایندگان مجلس و خبرگان رهبری وشوراهای شهر میباشند که همگی توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت میشوند و اعضای شورای نگهبان را که۱۲نفر میباشند را ۶نفر رهبر انتخاب میکند و۶نفر دیگر را قوه قضائیه انتخاب میکند که رئیس قوه قضائیه را رهبر انتخاب میکند پس همگی منتخب رهبری هستند نه منتخب ملت حال خبرگان را که باید بر رهبری نظارت داشته باشند رابررسی میکنیم آنها نیز توسط شورای نگبان تایید میشوند وملت با در این چهارچوب انتخاب کنند و اعضای شورا ی نگهبان نیز توسط رهبر انتخاب میشوند. ومجلس مردمی بدون شورای نگهبان طبق قانون اساسی تعطیل است.

حال به ریاست جمهوری میرسیم که به قولی بالاترین شخص منتخب میباشد که اونیز باید یک رجل سیاسی باشد یعنی جزء سیستم باشد و به ولایت فقیه ملتزم واونیز توسط شورای نگهبان که همان رهبریست تعیین میشود واگر ۷۰ملیون نیز رای بیاورد بدون حکم تنفیذ بی ارزش است همان طور که خمینی در جمله تاریخی به بنی صدر درسال ۶۰گفت اگر ۳۰ملیون بگویند آری من میگویم نه.

بقیه ارکان نیز مانند قوه قضائیه و نظامیان ومصلحت نظام ودیگر ها همه مستقیما توسط رهبر انتخاب میشوند و بااین اوصاف رهبر هم خودش خودش را در یک دور باطل انتخاب و نظارت میکند. البته مجال این نوشته به بررسی همه اصول قانون اساسی نمیرسدولی با درک بهتر وضعمان خواهشمنداست قانون اساسیمان را به خوبی مطالعه کنیم.

خویش قضاوت کنید...............................این جمهوریست یا خدایی فقیه.................